natasha |
شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴
........................................................................................ یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴
● دوشنبه 30 خرداد هشتادوچهار
اين سطور ساخته ذهن خودم رو همين طور كه زمزمه مي كردم مامانم نوشت و داد به ددي و اون هم تو اين وبلاگ وارد كرد.(دلش خوشه ها)نه؟ اين نوشته ها تقديم به مامان خوبم ما گلهاي ناز و زيبا شاد مي مانيم اما بعضي ها بي تاب در شهر بستني ها گلها در شهر بستني ها بعضي تيغ دارند ،بعضي بي تيغند ما انسانها شهر پر از گل داريم چونكه ما دوست داريم گلهاي قشنگ ، رنگ و وارنگ زرد آبي قرمز يا رنگ بنفش در شهر بستني ها قيفي چوبي در ابر ها با بستني نوني آب مي خواهند آن بالا ما دوست داريم گلها و بستني را و مادر خوبمان را □ نوشته شده در ساعت ۱۱:۲۳ بعدازظهر توسط natasha
........................................................................................ چهارشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۴
● پنجشنبه 5 خرداد 84
ددي آب ميخوام!!!م ددي رفت يه ليوان آب برام آوردو به من داد.من وقتي آب رو خوردم گفتم:م "ننت به يزيد" ددي با تعجب گفت چي ناتاشا؟ گفتم تو تلويزيون عمو پورنگ ياد داده كه هر وقت آب مي خوريد بگيد ننت به يزيد ". ؟ ددي همون طور كه از خنده روده بر شده بود(و من نمي دونستم چرا ميخنده !؟) گفت آها از تلويزيون ياد گرفتي بعد ددي به مامانم گفت خانوم ببين چه چيز هايي رو به بچه ها ياد ميدن.اين كلمه "لعنت" براي من هم تلفظش سخته چه برسه به بچه ها مامانم گفت خوب درستش رو بهش بگو . ددي گفت :"ول كن خانوم بزار همين رو بگه بعد خودش ميفهمه.اصلا به عمو پورنگ ميگيم يك كم آروم تر تلفظ كنه تا بچه ها بهتر بفهمند.خوب بچه حق داره كلمه لعنت نشنيده تا حالا. من همينجوري كه به حرفاشون گوش مي كردم يه قلپ ديگه آب خوردم و گفتم . ننت به يزيد شما ميدونيد درستش چيه و معنيش يعني چي؟ □ نوشته شده در ساعت ۸:۵۰ بعدازظهر توسط natasha
........................................................................................ سهشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۳
● سه شنبه 18 اسفند 83
عجب معلمهايي پيدا ميشن؟؟؟؟ خوب به سلامتي سطح اول انگليسي رو با نمره عالي پاس كردم و خودم رو براي شركت در لول جديد آماده كردم. هفته پيش كه در اولين جلسه سطح دوم كلاس انگليسي با معلم جديد شركت كردم،وقتي اومدم خونه سر ميز شام در جواب ددي كه از من پرسيي:"ناتاشا جان معلم جدييدت چطوره خوبه؟"م من با گريه جواب دادم:"ديگه نمي خوام برم سر كلاس ددي جااااااااااان"م ددي و مامانم كه هاج و واج منو نگاه ميكردن تعجب كردند.چون من عاشق كلاسهام بودم و اين حرف از من باعث تعجبشون شد.با هم پرسيدن:"مگه چي شده ؟؟"م من هم گفتم :"آخه معلممون سر من داد زد"م م---چرا؟ م-:"آخه من فقط داشتم انگشتام رو ميشمردم اون داد زد كه با انگشتات بازي نكن، خيلي بدم اومممممممممد"و گريه رو ادامه دادم مامان بهم گفت دخترم هيچ كس حق نداره سرت داد بزنه و مامانم گفت كه با مدير اونجا صحبت خواهد كرد. ديروز كه جلسه دوم بود به معلممون گفتم:"خانم"م گفت:"بله؟؟؟"م خيلي رك گفتم شما حق نداشتيد سر من داد بزنيد معلممون از تعجب دهنش باز مونده بود پرسيد:"من كجا سرت داد زدم؟"م من كه فكر كردم يادش رفته تو ضيح دادم :"همون روزكه با دستم بازي مي كردم دادزدي!!!!! "م مثل اين كه يهو يادش افتاده فوري من رو بوسيد و بغل كرد و به من گفت معذرت مي خوام.ديگه تكرار نميشه ببخشيد. من هم گفتم باشه بخشيدمت عصر كه اين موضوع رو براي ددي تعريف كردم ددي خيلي خوشحال شد و من رو بوسيد و گفت آفرين دختر خوبم.اين درسته.خوب حرفت رو زدي. ددي ميگه تو خيلي ركي. شما هم رك هستين.حرفتون رو راحت ميزنين يا نه؟ اصلا خوبه آدم رك باشه؟؟؟؟؟؟ □ نوشته شده در ساعت ۱:۰۷ قبلازظهر توسط natasha |